داستان سکسی دوس دختر سابق - داستان سکسی متنی - کون باز | KONBAZ رفتن به مطلب

داستان سکسی دوس دختر سابق


mohsen

ارسال‌های توصیه شده

     دوست دختر × داستان سکسی × داستان دوست دختر × سکس دوست دختر ×

آرزو دوست دختر سابقم

سلام رامین هستم ۴۰ سال دارم،قدم ۱۸۳ سانتی متر و حدود۸۵ کیلو وزن دارم.متاهل هستم . زنم سولماز ۳۵ سال داره و قیافه و هیکلش هم خوبه ولی یک کم تو سکس سرد مزاج است .یه پسر ۱۴ ساله و یه دختر ۱۰ ساله دارم.مغازه ی عمده فروشی لباس زنانه دارم و در عین حال تو خرید و فروش ملک هم هستم.خدا رو شکر وضع مالی ام بد نیست.این رو بگم با اینکه تو کار ما به مغازمون خانم های زیادی میان و میرن من هیچ وقت نه خودم به کسی توجه میکنم و نه اجازه میدم که فروشنده های مغازه این اجازه رو به خودشون بدهند که با کسی دوست بشن.قسمت جلویی مغازه رو تک فروشی کردیم تا اجناسی که عمده فروشی شون ضعیفه با سود کم اونجا رد کنیم به همین خاطر مغازه اکثراً شلوغ میشه. ۲فروشنده ی خانم دارم که تو تک فروشی کار می کنند و یک حسابدار تقریباً ۶۰ ساله ( که البته هفته ای یه روز میاد تا به حساب و کتاب مغازه برسه)و یک فروشنده به اسم علی دارم که تو کار عمده به من کمک میکنه.آخرهای آذر ماه بود و موقع ظهر که هوا هم سرد بود به همین خاطر خلوت بودیم.خانم ها یک ساعت اجازه خواستند تا با هم برن و کفش نگاه کنند من و علی باهم تو مغازه بودیم علی داشت طبقه ی بالا آمار درمی‌آورد تا کم و کسر جنسها رو بدونیم چون قرار بود من تا ۱۰ روزبعد به استانبول برای خرید پارت اول اجناس عید برم .دیدم یه خانوم تقریباً سی و هفت یا هشت ساله وارد مغازه شد قیمت یه پیراهن رو ازم پرسید.صداش آشنا بود .خوب دقت کردم و دیدم بله آرزو دوست دختر سابقم هستش.سلام کردم ،اونو با خنده سلام داد و دستش رو دراز کرد و با هم دست دادیم.راجع به آرزو بگم که زمانی که هنوز ازدواج نکرده بودیم با هم دوست بودیم ولی از اونجایی که یه دوست پسر فابریک داشت برای ازدواج و منتظر بودند که سربازی امیر تموم بشه و با هم ازدواج کنند به همین خاطر هیچ کاری نتونستم باهاش بکنم به جز چند تا بوس از لپ‌. امیر که سربازی اش رو تموم کرد دیگه با هم کات کردیم و چند ماه بعد هم عروسی کردند. از آرزو براتون بگم که اون زمان هم برای خودش شاه کس بود،الان هم که دیگه یه زن جا افتاده که چشم هر مردی رو به دنبال خودش می کشید. یک متر و هفتاد و پنج اینا اندازه ی قدش بود و یکم بدن پر ولی نه چاق در حدود ۷۵کیلو هم وزنش بود رنگ پوست سفید و خوش تیپ.حال و احوال کردیم و از زندگی اش پرسیدم که گفت یه دختر داره که ۱۵ سالشه و از امیر هم یکی دو ماهی میشه که جدا شده اند.به علی گفتم دو تا برامون قهوه آورد .در همین حین دوتا فروشنده ی خانم هم وارد مغازه شدند که چون خانم رضاپور یک کم خوشگل بود آرزو اشاره ای یه من کرد که مثلاً باهاش رابطه دارم یانه.گفتم که فقط با زنم رابطه دارم و بعضی موقع ها هم تو خرید اگه پایه ای بود با اون سکس میکنم ولی در محیط کار اصلا و ابدا.اون از زندگی من پرسید که من هم جواب دادم و بعدش من دلیل جدایی اش از امیر رو پرسیدم وقتی دیدم دوست نداره جواب بده ،حرف رو عوض کردم شماره های هم رو از همدیگه گرفتیم و من بهش گفتم که وقتی یا خانواده ام نمی توانم صحبت کنم ولی اگه کار واجبی داشتی برام از واتس اپ پیام بزار.یکم دیگه باهم حرف زدیم و خداحافظی کرد و رفت.من برای اینکه به تعطیلات ژانویه نخورم مجبور شدم یک کم زودتر برم استانبول برای خرید.تقریبا کارم ۵روز طول کشید شب آخری که تو هتل بودم دیدم از واتساپ برام پیام اومد.آرزو بود که نوشته بود چرا گوشیت خاموشه؟ سلام دادم نوشتم نگرانم شدی؟ برام استیکر غمگین فرستاد و بهش گفتم استانبولم و فردا شب برمی‌گردم.گفت سوغاتی من یادت نره.فرداش تا ظهر کارم تموم شد و رفتم برای خرید واسه خانم و بچه ها .موقع خرید یه ادکلن زارا هم واسه آرزو خریدم و رفتم فرودگاه تا برگردم.شب ساعت ۲ ونیم پروازمون نشستنت رو به همراه فیلتر شکن روشن کردم دیدم آرزو پیام داده که رسیدی ؟تقریبا یک ربع قبل برام فرستاده بود دیدم آنلاینه زنگ زدم بهش گفتم نگران نباش رسیدم سالم و سلامت.ازم پرسید که فردا میرم مغازه یا نه که گفتم ظهر به بعد مغازه میرم.ماشین رو از پارکینگ فرودگاه برداشتم و رفتم خونه .داشتم وسایل رو از ماشین برمی داشتم که یاد ادکلن آرزو افتادم.از ساک ورش داشتم و گذاشتم تو ماشین فرداش تا نزدیکی ظهر استراحت کردم و ساعت یک رفتم مغازه.ساعت ۴بود که دیدم آرزو اومد مغازه.بازم سلام و احوالپرسی کردیم و بعد از نیم ساعت حرف زدن کادوی آرزو رو دادم .کلی ذوق کرد که من یادش بودم و ازم تشکر کرد.چند روز یکبار تلفنی با هم به یاد زمان مجردی حرف می‌زدیم تا اینکه اواخر دی ماه خریدهای من از ترکیه شروع به رسیدن کرد. آخر هفته بود و قرار بود بقیه ی جنسها برسند . سولماز زنم گفت که آخر هفته قرار شد با پدر و مادر و خواهرم اینا بریم ویلا که من گفتم جنسهای من آخر هفته میرسند و باید اونها رو تحویل بگیرم.قرار شد اونا با هم برند و اگه کار من زود تموم شد منم آخر شب برم.پنجشنبه از صبح جنس بود که می رسید و ما هم اونها رو با فاکتور تطبیق می دادیم.تا ساعت شش کارمون تموم شد دیدم آرزو از واتساپ پیام داده ،چون فکر میکرد پنجشنبه ها که زود مغازه رو می بندیم الان پیش خانواده ام زنگ نزده بود.بهش زنگ زدم و گفتم که خسته ام و خونه هم کسی نیست ،حس ویلا رفتن هم ندارم .دیدم که وضعیت آرزو عادی نیست و انگار مست کرده،یهو به من پیله کرد که بیا با هم مشروب بخوریم.با خودم فکر کردم که ممکنه موقعیت اینجوری تا یکی دو ماه دیگه برام پیش نمیاد چون بازار عیدمون هم تو راهه و بهترین موقعیت هست که برم و با اون باشم.به سولماز زنگ زدم و گفتم من کارم هنوز تموم نشده و تا دیر وقت مغازه ام و نمیتونم بیام .از آرزو لوکیشن گرفتم و به سمت خونه اش راه افتادم. تو راه یه قرص تاخیری خوردم ،چند سیخ کباب گرفتم و رفتم .در آپارتمان رو که باز کرد شاخ درآوردم.از زمان قبل از ازدواج آرزوی دیدن سینه هاشو رو داشتم یه تاپ گلدار سفید و صورتی و یه شلوارک صورتی تنش بود و سینه سفیدش کاملا تو تیر رسم بود.رفتم تو و کباب‌ها رو گذاشتم روی اپن.آرزو از پشت بغلم کرد برگردوندمش و یه لب ازش گرفتم ولی چون از صبح کار کرده بودم بوی عرق می دادم و دیدم دوش لازمم پس جدا شدم ازش رفتم سریع یه دوش گرفتم و تیشرت و شلوارکی رو که آرزو بهم داد رو پوشیدم. با هم نشستیم و منم دو سه پیک زدمو شام خوردیم بعد نفری یه پیک دیگه زدیم . یه قلیون درست کردیم و نشستیم با هم بکشیم .شروع کردیم به حرف زدن که بحثمون کشید به جدا شدن آرزو و امیر،آرزو چشماش پر اشک شد و گفت که امیر این اواخر افتاده بود تو خط قمار و هر چی پول داشت تو سایتهای قمار باخته بود.میخواست خونه رو بفروشه و به قول خودش با پول خونه ،پول هایی رو که باخته بود برگردونه.اینارو که داشت می‌گفت دراز کشید و سرش رو گذاشت رو پای من.منم موهای سرش رو نوازش میکردم.بعد گفت من مهریه ام رو اجرا گذاشتم و خونه رو توقیف کردم.خونه رو داد به من ولی اجازه نداد که دخترم پیش من بمونه.یاد دخترش که افتاد گریه کرد گذاشتم چند دقیقه گریه کنه تا آروم بشه ،بعد اشکهای چشمش رو پاک کردم.رفت آبی به صورتش زد و اومد ازم معذرت خواهی کرد که ناراحتم کرده منم دستم رو به سرش کشیدم و لبم رو گذاشتم رو لبش، شروع کردیم به خوردن لبهای همدیگه و من دستم رو از زیر شلوارکش بردم تو شرتش.داشتم کس زنی رو میمالیدم که بیست سال قبل عشق من بود و به جز دو تا بوس حتی اجازه نداده بود بهش دست بزنم . تو همون حالت خوابوندمش رو زمین و شروع به خوردن گردنش کردم که آرزو آه کردنش رو شروع کرد و کیرم رو که دیگه شق شده بود از زیر روی شرت و شلوارک گرفت و فشارش داد داشت وول میخورد و گردنش رو کشید کنار.گفت پاشو بریم روی تخت،رفتیم آرزو روی تخت دراز کشید منم شلوارکش رو همراه با شرتش کشیدم پایین و تاپش رو درآوردم.سوتینش رو هم با کمک خودش باز کردم آرزو هم شرت و شلوارک منو که در حقیقت مال خودش بود داد پایین و کیرم رو گرفت کرد تو دهنش و داشت ساک میزد.فوق العاده ساک میزد و داشتم به اوج می رسیدم که گفتم بسه،حالا نوبت منه.آرزو رفت روی تخت و حالت داگی رو تخت موند و من از پشت شروع به لیس زدن کردم کس و کونش رو لیس میزدم و میخوردم و اون هم داشت حال میکرد که دیدم خودش رو داره جمع میکنه،ایستادم تا لرزید و خالی شد .به رو خوابوندم و شروع به خوردن ممه های خوش فرمش کردم درحالیکه بازم با دستم چوچوله اش رو میمالیدم.فقط دوست داشتم تا صبح بخورم ولیس بزنم ولی به حالت تمنا گفت بکن تو،دیگه دارم میمیرم چون بازم به اوج شهوت رسیده بود و چشماش خمار شده بود منم که از خوردن سیر نمیشم آروم سر کیرم رو به چوچوله اش میمالیدم که دیگه سر کیرم رو گرفت خودش کرد تو کسش. من شروع به تلمبه زدن کردم آه کردنش دیگه تبدیل به ناله شده بود و تو اوج لذت بود منم همزمان گردنش رو میمکیدم و تلمبه میزدم . پنج دقیقه بعد اومد رو کیرم نشست و خودش شروع به بالا و پایین کردن کرد ریتمش تند و تندتر میشد جوری که من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و کشیدمش کنار و آبم رو رو شکمش خالی کردم.یه لب دیگه ازش گرفتم و رفتم خودمو شستم.اونم بعد من خودش رو شست و هر دو تا فقط شرتمون رو پوشیدیم و اومدیم نشیمن خونه.یک کم باهم حرف زدیم و درحالیکه من دستم روی ران آرزو بود و میمالیدم.بلندش کردم و رفتیم روی تخت 69 شدیم و برای همدیگه رو خوردیم بعدش من بازم گردن و ممه هاشو لیس میزدم و میمکیدم و آه و اوه آرزو کل خونه رو پر کرده بود همزمان خوردن کیرم رو فرستادم تو کسش که آخ بلندی کرد و بازم ارضا شد.کیرم رو ثابت نگه داشتم تا کاملاً خالی شد و شروع به کار کردم در ضمن تلمبه زدن انگشتم رو کردم تو کونش و دیدم که خیلی تنگ نیست پس حرکت کیرم رو آرومتر کردم و کشیدم بیرون و گفتم برگرده تا از پشت بکنم.داگی شدو من کیرم رو از پشت کردم تو کس آرزو و همزمان با آه و ناله آرزو تلمبه میزدم که بهش گفتم حالا نوبت کونت شد . گفت نه تو رو خدا کیرت کلفته ،گفتم ولی معلومه که سوراخ تو تنگ نیست و انگار امیر قبلاً راه رو باز کرده.بهم گفت کیر امیر اینقدر کلفت نبود .من بهش اطمینان دادم که نمیزارم اذیت بشه و راضیش کردم.خداییش از کونش نمیشد گذشت.با کرمی که از کشور داد سوراخ کونش رو چرب کردم و یک کم هم به سر کیرم مالیدم و سرش رو آروم توی کونش کردم.یه ناله ی بلندی کرد و من دیگه بیشتر تو نکردم تا جا باز کنه .کمی بعد آروم آروم کیرم رو کردم تو کونش در حالیکه معلوم بود داره درد می‌کشه ولی تحمل کرد و من شروع به حرکت دادن کیرم کردم بعد از اینکه دیگه دردش کم شده بود حرکتم رو تندتر کردم و همه ی کیرم رو میکردم تو کونش و اونم همزمان با درد و لذت می گفت جرم دادی بسه دیگه.به شوخی گفتم یه زمانی تو منو جر دادی حالا نوبت منه .یادته نمیزاشتی بهت دست بزنم و حرکتم رو سریعتر کردم.داشت آبم میومد کیرم رو از کونش کشیدم بیرون و برش گردوندم و شروع به بوس و خوردن لبش کردم .این دفعه بازم تو کسش کردم و محکم تلمبه میزدم که دو سه دقیقه بعد باز هم آرزو ارضا شد ومن بعدش چند تلمبه ی محکم زدم و منم خالی شدم و آبم رو روی شکمش ریختم .بازم لب گرفتم و رفتیم خودمون رو شستیم .ساعت یک شده بود که من با یک لب دیگه ازش خداحافظی کردم و رفتم خونه. بعد از اون دو سه بار هم باهاش سکس داشتم که اگه خواستید براتون مینویسم

نوشته: رامین

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.