داستان سکس خواهرم با دکتر - داستان سکسی متنی - کون باز | KONBAZ رفتن به مطلب

داستان سکس خواهرم با دکتر


arshad

ارسال‌های توصیه شده

     دکتر × خواهر × داستان سکسی × داستان خواهر × سکس خواهر ×

دکتر رینوپلاست و خواهرم سپیده - 1

سلام.سپهرم الان ک می‌نویسم ۲۲سال دارم و اتفاق پارسال افتاد
با سپیده خواهرم تنها فرزندان خانواده هستیم ساکن شهریار ک سپیده ۴سال ازم بزرگتره و با اندام سرحالی ک داره کم و بیش خواستگار زیاد داشت ولی خانواده و بیشتر خودش ممانعت می کردند و مشغول دانشگاه و ترم سه پرستاری بود ،جدای از زیبایی ک ارثی داریم سپیده خیلی ب اندامش میرسه و همیشه بهش میگفتم واقعا مرد رویاهات. ی فرشته تمام نصیبش میشه .از اندامش بگم قدش ۱۸۰ و پاهای کشیده و گوشتی شاید ۷۰کیلو باشه دقیق نمی‌دونم باسن پهن و پوستی مثل مهتابی سفید و بخاطر تکواندو ک می‌ره کلا راحت ۱۸۰میزنه و چهره بانمک داره مثل سلنا گومز یجورایی ،اینارو گفتم دقیقا تجسم کنین
بخاطر رشته پیراپزشکی همش تایم یک دانشگاه نمی‌رفت با هم ترماش میرفتم. پیش دکترا و بیمارستان ها. ب گفته خودشون ک مامان. راضی کرده بود یجورایی ولی همش نسبت ب زیبایی و آزاد بودن سپیده همه بهش حساس بودن حتی خود من ک واقعا در حسرت شوهر آیندش بودم ک کی می‌تونه باشه
با کلی کاوش بالاخره ب تایید بابا. سپیده پاره وقت می‌رفت پیش دکتر جراح بینی و طی این یکی دوماه ک می‌رفت کلا هم غمش شده بود و دکتر فلانی و چپ و راست ازش تعریف میکرد !پیش خودم گفتم ببینم کیه ک اینجوری دل سپیده برده و بروز عصر رفتم سرزده مطب شخصی دکتر و یه منشی دماغ عملی داشت ک با کلی عمل هنوز بینی جالبی نداشت و بعد از سلام و احوال پرسی ازم پرسید وقت قبلی داشتین ک گفتم برادر سپیده هسم و کلی تحویلم گرفت و گفت پیش دکتر و بفرمایید بشینین ک گفتم خودش در جریان هست ک گفت آها پس بفرمایید داخل و منو رو ب در اتاق همراهی کرد و یکم مکث کردم بره بشینه پشت سیستم و در سمت خودم کشیدم و با کردم رفتم داخل ک سپیده تا منو دید اومد سمتم و بقلم کرد ک یه لحظه جا خوردم چرا ولم نمیکنه و بلند می‌گفت داداشی سر زده اومده چرااا و بلند می‌گفت منم بقلش کردم و دستم پشت کمرش کشیدم تا بالای باسناش و منتظر بودم دکی بیاد ببینمش ک سپیده رفت یه اتاق دیگه و تازه متوجه شدم عععع سپیده انگار با یه بلوز و شلوار ک ب زور تا بالای باسنش میرسه و شلوار قد هفتادش ک ساق پاهاش تا زیر زانوهاش ب چشم میومد ک منکه خواهرم بود واقعا دلم خاست و نشستم روی صندلی و بالاخره دکتر اومد یه آقای تقریبا سی و خوردی ای سال ک بدن آنچنان روفرمی نداشت و روپوشش کامل دگمه هاش باز بود و کیرش باد کرده بود و معلوم بود داره وانمود می‌کنه که اتفاقی نیافتاده الکی و سلام و احوال پرسی گرم و و گفت چند لحظه تشریف داشته باشین. الان میام و رفت از اتاقش بیرون.منم از فرصت استفاده کردم و رفتم اتاقی ک سپیده بود و در باز کردم گویا سپیده پشت پرده بود کنار تخت ک بدون صدا کردن رفتم سمتش بلهههه سپیده داشت لباسش مرتب میکرد و معلوم بود دکی یه مالش اساسی بهش داده و رفتم بیرون و در ک بستم هنوز دکتر نیومده بود و سپیده اومد بیرون خیلی بشاش و آقای دکتر کجاست و نشست سر صندلیش و ب مسخره بازی و ادای دکتر در آوردن ک گفتم کافیه اونهمه مریض بیرون درب نشستن و دکتر دقیقا کجاست ک انگار منتظر حرف من بود و وارد شد و نگاه توام ب سپیده ؛این خانوم هنوز کودک درونش فعال و در دوران طفولیت سیر می‌کنه الارقم استایل بزرگش ک سپیده با ناز و ب نشونه اعتراض گفت دکتررررر
با نشستن دکتر سر صندلی سپیده هم صندلی کنار دکتر نشست و اوایل مریض با چسب بر صورت و یه همراه وارد شد ک یه لحظه فکر کردم بیمار ادای ربات در میاره و سپیده هدایتش کرد سمت اون اتاق دیگه منم از دکتر خدافظی کردم و با نگاه های تیز منشی رو خودم ک معلوم بود کاسه ای زیر نیم کاسه داره یه لیوان آب خوردم و با علامت دست ازش خدافظی کردم ک جلوی اون همه مریض پاشد و با صدای رسا ازم خدافظی کرد و مسیر خونه در پیش گرفتم و حین رانندگی همش بفکر اتفاقات سپیده بودم ،خواستم یه حالی عوض کنم ب زیدم زنگ زدم و باهاش وعده کردم و رفتیم دور دور و خسته کوفته برگشتم خونه ک تقریبا خواب بودم ک با بوسه سپیده از لپم متوجه حضورش شدم .خوابیدی چه زود سهیل قشنگم و یه بوس دیگه از لپم گرفت و رفت و با صدای بسته شدن درب و آلارم گوشی متوجه شدم ساعت ده شب و با این حال ک مست اومده بودم خونه ولی چند ساعتی خاب بودم و ب شدت تشنم شده بود و پاشدم رفتم بیرون(خونه ما دوبلکس و اتاق من و سپیده بالا کنار هم و اتاق پدر و مادر با چند تا پله پایین تر کنار پذیرایی )خلاصه ب زور خودم رسوندم ب سرویس و آبی ب سرو صورت زدم و برگشتم سمت آشپزخونه و تقریبا نصف پارچ آب یخ خوردم و برگشتم یه لحظه جا خوردم سپیده مثل جن پشت سرم بود و با تاپ و شورتک بغلم کرد و گرمای تنش بهم آرامش میداد و کلی باهام حرف زد و زیاده روی نکن و در شأن خانواده ما نیست و بحث کشید سمت دکتر و دوتایی رو صندلی ناهار خوری بودیم ک آره من با دکتر راحتم ولی حدود خودم می‌دونم و شما هم باید همینطور باشی !دقیقا پی بردم ک نیلو ک دوست سپیدی و زید منه از سیر تا پیاز امروز حتی سکس خودمون هم واسش گفته ‌و رفت سمت سرویس و منم پاشدم رفتم اتاقم ک داشتم شلوارم عوض میکردم بدون درب زدن اومد و نشست لبه تخت و گفت ول کن بعداً لباس می‌پوشی و منم کنارش نشستم و بازم شروع کرد گفت بین خودمون بمونه و دست چپش گذاشت رون پام و هی فشار میداد از مطب دکتر می‌گفت و منم فقط شنونده بودم و پیش خودم میگفتم دکتر پست با این بدن حال می‌کنه و بهم فشار میومد راسیتش ک چجوری تونسته سپیده با اون همه غرور و خودبزرگ بینی با اون فیزیک کوچیکش رام کنه و ازش سواری بگیره و همزمان منم هی پهلو سپیده فشار میدادم و به حرفاش گوش میدادم و تقریبا کیرم راست شده بود توجه سپیده جلب شده بود بهش ک ضایع بود و دراز کشیدم رو تخت و سپیده پتو کشید روم و رفت بیرون ،
ادامه دارد…

نوشته: سهیل

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.