لیست جدید نام های قشنگ پسر ایرانی

لیست جدید نام های قشنگ پسر ایرانی

لیست جدید نام های قشنگ پسر ایرانی

فهرست جدید نام های‌ قشنگ پسر ایرانی ؛ دراین زمانه کـه همه ی چیز در حال پیشرفت و جدیدتر شدن اسـت قطعا نام دختر و پسران هم جزء همان ماجرا اسـت ؛ دراین مطلب مجله تالاب برای شـما عزیزانی کـه بـه دنبال نام های‌ پسر ایرانی جدید و خاص هستید حتماً این مطلب را تا انتها بخوانید. نام فرزند بسیار مهم اسـت کـه معنای زیبا و خاص و قشنگی داشته باشد و اینروزها نام های‌ زیادی و جدید و قشنگ آمده اسـت کـه بسته بـه سلیقه خود انتخاب کرده و روی فرزند خود با عشق و حس خوب می گذارند و البته این را هم اضافه کنم کـه خیلی ها هم دوست دارند نام فرزندشان قدیمی باشد کـه این دسته از افراد هم کاملا نظرشان قابل احترام اسـت و برای این دسته از عزیزان هم نام قدیمی و اصیل هم دراین مطلب قرار داده ایم.

 

نام های پسر ایرانی

لیست جدید نام های قشنگ پسرهای ایرانی

آبتین: روح کامل، انسان نیکوکار، ریشه: اوستایی، پهلوی.

آتش: آذر، اخگر، شرار، شرر، شعله، نار، جهنم، دوزخ، هاویه، بهشت

آترین: آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی و از اسامی مشترک پسر و دختر اسـت. ریشه: هخامنشش.

آتورپات: آذرپناه یا کسی کـه آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد. ریشه: پهلوی، اوستایی.

آذرخش: برق، درخش، صاعقه

آذرمه: آذرماه، رئیس و بزرگ آتشها، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی

 


مطلب مرتبط: زیباترین نام های پسرانه با معنی و مفهوم اسم


 

آرتین: پاک و مقدس، عاقل و زیرک، از شخصیت های‌ شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی، هفتمین پادشاه ماد، منسوب بـه آرت، پاکی و تقدس، آرش، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی کـه در تیراندازی بسیار توانا بود.

 

آراد: آرای، آراینده، بخشنده، سپید دست، جوان مرد، آراسته. در آیین زرتشتی نام فرشته ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی کـه بـه روز آراد متعلق اسـت. روز بیست و پنجم ماه شمسی بـه نام اوست، نام روز بیست و پنجم ماه

شمسی، آراج، نام روز بیست و پنجم از هرماه شمسی در ایران قدیم کـه دراین روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند.

 

لیست اسم پسر ایرانی

نام های پسر ایرانی

آدرین: آتشین، زیباروی، سرخ روی، آدریانوس، بـه فتح ی، یکی از پادشاهان روم کـه فتوحات زیادی داشت و بـه ادبیات علاقمند بود.

آرین: آریایی، آزاده، نجیب، آریا، مرد آریایی، آریایی نژاد، از نسل آریایی.

آرتا: مقدس، پاک، راست گفتار، درست کردار، نام پهلوان ایرانی. در اوستا بـه معنای مقدس اسـت.

آرتان: نام برادر داریوش و پسر ویشتاسپ، افزایش یابنده، افزوده، نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب.

آرش: درخشنده، از شخصیت های‌ شاهنامه. آرش کمانگیر نام پهلوان نامدار ایرانی اسـت کـه در تیراندازی بسیار توانا بود.

آرشام: نیرومند، قوی هیکل، پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی، دارای زور خرس، خرس نیرو. نیرو، قدرت.

آرمان: ایده، ایده آل، شعار، مرام، هدف، نصب العین، آرزو، امید، اندوه، حسرت، غم. در ارمنی بـه معنای «مرد خدا» و در آلمانی بـه معنای «مرد ارتش» اسـت.

آروین: تجربه، امتحان و آزمایش، امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده، آزمایش امتحان آزمون.

آریا: نژاد هند و اروپایی، نژاد هند و ارپائیان کـه در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می‌کردند و بعد ها بـه دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی بـه هند و ایران آمدند و گروهی بـه اروپا رفتند. نام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده اسـت.

 

نام های اصیل ایرانی پسر

لیست اسم پسر ایرانی

آریابان: نگهبان قوم آریایی

آریانا: منسوب بـه آریا، آریایی. نام قدیم ایران. نامی اسـت کـه جغرافی دانان یونانی بـه قسمتی از ایران یعنی سرزمین آریائی ها داده بودند.

آریوبرزن: کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی. نام سرداری از سرداران داریوش سوم در هنگام هجوم اسکندر مقدونی بـه ایران، کـه شرافتمندانه از جان خود و همراهانش گذشت و تا واپسین دم ایستادگی کرد.

آزاد: رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، رها شده از تعلقات دنیوی، « در قدیم » نجیب، شریف، آزاده.

آزرمگان: با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی.

آلان: آران، سرزمین آریایی ها، نام سرزمینی در شمال غربی ایران کـه روس ها بـه ان نام آذربایجان را داده اند.

آوه: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی

آویژه: معشوق، دلبر، خاص، خالص، ویژه، پاکیزه

آیینگشسب: از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی

آریو: آریایی، منسوب بـه قوم آریایی، شبیه آریائیان، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی

آریافر: دارای فر و شکوه آریایی

آریامن: آرامش دهنده، خوشبختی دهنده. نام فرمانده ی ناوگان خشایارشاه کـه سرداری رشید و شجاع در جنگ «سالامین» بود.

آریامنش: دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی.

آریامهر: ترکیب دو اسم آریا و مهر « آزاده و محبت »؛ برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی.

آریان: منسوب بـه آریا، آریایی، آزاده، نجیب، آریا، بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان.

 

نام پسر 

نام های اصیل ایرانی پسر

اخگر: پاره ی آتش، شراره، زیبارو، گلِ آتش، خرده ی آتش، جرقه، « بـه مجاز » آتش، گُلِ آتش، پاره آتش.

ارخشا: غزال یا گوزن، درخشان، تیر سریع

اُرُد: نام دو تن از شاهان اشکانی، در زبان اوستایی بـه معنی راستی و درستی، نام فرشته ی نگهبانِ ثروت، روز بیست و پنجم از هرماه شمسی در ایران قدیم، آراد

اردشیر: ان کـه حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس،

اردلان: جای و مکان مقدس، درستی، راستی و پارسایی، نام طایفه ای از ایلات کرد ایران.

اردوان: ریس گارد سلطنتی خشایارشاه بود زادگاه او ورکانه «گرگان امروزی»بود، ریشه: نام طبری، مازندرانی.

ارژنگ: نام کتاب مانی کـه دارای نفش و نگار بود، « بـه مجاز » نقش و نگار، نام کتاب مصور تألیف «مانی» پیامبر ایرانی کـه تا قرن هجری باقی بوده اسـت. نام پهلوانی تورانی پسر زره. نام چاهی در توران.

ارس: نام رودی در مرز شمالی ایران. نام رودخانه ای بزرگ کـه از کوه های‌ هزار ترکیه سرچشمه میگیرد و مرز میان ایران و قفقاز را طی کرده و بـه دریای خزر می ریزد.

ارشا: چالاک و گریز پا، دلیرمرد، از نام های‌ ایران باستان

ارشک: شاه سلسله ی هخامنشی، پسر و جانشین اردشیر سوم، مؤسس خاندان اشکانی، بزرگ مرد.

ارمایل: نجیب زاده و اشراف زاده پارسی، ارمانک

اروند: شأن و شوکت و فر و شکوه، نام رودی در ایران

اژدر: مار افسانه ای بزرگ

***

نام های قدیمی پسر

نام پسر 

اسفندیار: آفریده خرد پاک، اسپندیار، مقدس آفریده یا آفریده ی پاک، پسر گشتاسب کـه بـه خاطر شستشو در چشمه ای رویین تن شده بود.

اشک: از اسامی مشترک پسر و دختر اسـت، آبی کـه از چشم می ریزد.

اشکان: منسوب بـه اشک، نام مؤسس سلسله اشکانیان.

افراسیاب: بـه هراس اندازنده، وحشتناک، از شخصیت های‌ شاهنامه، نام پادشاه تورانی.

افشار: شریک، رفیق، نام یک سلسله پادشاهی ایران

افشین: لقب تمامی پادشاهان اسروشنه، آخرین امیر اشروسنه، کـه این مقام را بـه خاطر خیانت بـه پدر و آیین خود و راهنمایی خلیفه ی عباسی بـه فتح سرزمین مادری خویش بـه دست آورد.

البرز: کوه بلند و بزرگ، نام رشته کوهی در شمال ایران.

امید: آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت، تکیه گاه، محل پناه

انوش: بی مرگ، جاوید، جاویدان، از پایتختهای قدیم ارمنستان

انوشیروان: جاوید، جاویدان، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب بـه دادگر کـه پیامبر اسلام «ص» در زمان این پادشاه متولد شد.

اورمزد: هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هرماه شمسی در ایران قدیم.

اورنگ: تخت پادشاهی، فر و شکوه.

ایرج: خوب روی و نیکو سیما مانند آفتاب، یاری دهنده ی آریایی ها. در شاهنامه شاهزاده ی ایرانی و پسر کوچک فریدون کـه پدرش پادشاهی ایران را بـه او داد.

ایشتوویگو: آخرین پادشاه ماد.

لیست نام جدید پسر

نام های قدیمی پسر

ب

بابک: پدر، استوار، امین، پرورنده.

باربد: بزرگی و منزلت، نام نوازنده نامدار دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی.

بامداد: صبح، بامداد.

بامین: صورت دیگری از بامی، لقب شهر بلخ و نام روستایی در نزدیکی هرات.

بامشاد: شکوهمند، شاد، نام نوازنده بزرگ در عهد ساسانیان.

بردیا: نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه، در اوستایی بـه معنی بلند پایه.

بزرگمهر: بسیار مهربان، نام مازندرانی از خاندان کارن یا قارن طبرستان وزیر انوشیروان دادگر.

بهآیین: دارای آیین بهتر

بهبد: نگهبان خوبی و نیکی، ریشه: اوستایی.

بهرام: پیروزمند، روز بیستم از هرماه شمسی، نام دیگر سیاره مریخ، نام چند تن از پادشاهان ساسانی.

بهمن: نیک اندیش، نیک پندار، راست گفتار، توده عظیمی از برف و یخ.

بهمنش: دارای منش نیک، نیکو کردار، نیک منش، وهمنش، کسی کـه دارای راه و روش نیکویی اسـت.

بیژن: شجاع، جنگجو، پسر گیو و نواده ی گودرز و رستم، بـه معنای کسی کـه نیک تشخیص دهنده و اهل تمیز اسـت.

بهروز: سعادتمند، خوشبخت، روز نیک، روز خوش، نام نوعی بلور کبود.

بهرنگ: رنگ خوب، دارای رنگ نیکوتر، نکوتر رنگ.

 

نام گذاری برای اسم پسر

لیست نام جدید پسر

بهزاد: نیک نژاد، نیکو تبار، نقاش و مینیاتور ساز مشهور ملقب بـه کمال الدین.

بهشاد: بهترین شادی، نیکوی شاد.

بهنام: نیک نام، خوش نام.

برسام: آتش بزرگ، بالاترین سوگند، فرزند بیژن فرمانروای سمرقند کـه با یزدگرد جنگید.

برزو: بلند قد، تنومند، باشکوه، نام پسر سهراب، بلند پایه، نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی، نام آتشکده ی عهد ساسانی در استان مرکز.

برنا: ظریف، خوب، نیک، دلاور، جوان، شاب.

برومند: بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر، قوی، رشید، کامروا، کامیاب، میوه دار.

برزین: آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت.

بهداد: در کمال عدل و داد، بهترین هدیه خداوند، آفریده خوب.

 

اسم های با اصالت برای پسر

نام گذاری برای اسم پسر

ت

تیام: نام لُری، بـه معنای چشمهایم

تیرداد: زاده شده در تیر ماه، نام سه تن از شاهان اشکانی.

تهماسب: آخرین پادشاه سلسله داستانی پیشدادی، دارنده اسب فربه یا دارای اسب زورمند، طهماسب.

تهمتن: تنومند، قوی جثه، نیرومند، لقب رستم پهلوان شاهنامه.

تهمورث: پهلوان زمین، بـه معنی قوی جثه و نیرومند، در شاهنامه شاه پیشدادی، مشهور بـه دیوبند، کـه ریسندگی، بافندگی و اهلی کردن را بـه مردم آموخت.

تابان: روشن، درخشان، ریشه تاباندن، دارای نور و روشنی

 

انواع اسم های زیبای پسر 

اسم های با اصالت برای پسر

ج

جاماسب: دارای اسب درخشان، بـه معنای دارای اسب درخشان، نام برادر قباد شاهنشاه ساسانی و فرزند فیروز « پیروز »؛ جاماسب در ادبیات ایران و عرب بـه لقب فرزانه و حکیم خوانده شد و پیش گویی هایي بـه او نسبت داده اند

کـه ذکر آن ها در رساله ی پهلوی «یادگار زریران»؛ «گشتاسب نامه ی دقیقی» و «جاماسب نامه» آمده اسـت.

 

جمشید: پادشاه بزرگ درخشان، پادشاه روشن، پسر خورشید، از شخصیت های‌ شاهنامه فرزند تهمورث و شاهی فرهمند اسـت، بـه معنای جم درخشان یا جم شاه.

جهانگیر: فاتح جهان، جهان گشا، بسیار مشهور در همه ی ی جهان، فراگیرنده ی عالم.

جهانبخش: ان کـه جهان تحت سلطه اوست و میتواند ان را بـه کسی ببخشد، از القاب رستم

جهانشاه: شاه جهان. سلطان عالم، سومین پادشاه قره قویونلو اسـت کـه مردم اصفهان را قتل عام کرد و فارس و کرمان را متصرف شد.

جهاندار: خداوند، نگهبان جهان، پادشاه، بزرگ و قدرتمند.

جهان: کیهان، عالم، گیتی، دنیا، نمادی برای بزرگی و عظمت.

 اسم پسرانه تک و خاص

انواع اسم های زیبای پسر 

خ

خداداد: عطا شده از سوی خداوند.

خدابخش: عطای الهی، بخشیده خداوند.

خدایار: ان کـه خداوند یار اوست.

خسرو: پادشاه، نیک نام، نام چند تن از پادشاهان ایران.

خشایار: دلیر، نیرومند، نام دو تن از پادشاهان هخامنشی.

خورشید: ستاره مرکزی منظومه شمسی، آفتابِ درخشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی.

 

نام پسر جدید به روز

 اسم پسرانه تک و خاص

د

دارا: دارنده، ثروتمند، از نام های‌ پروردگار، داریوش سوم از پادشاهان ایران، صاحب، مالک.

دادویه: مؤسس سلسله طاهریان. کلمه دادویه مرکب از «داد» اسـت و «اویه » از ادوات اتصاف.

دادمهر: نام مازندرانی، فرزند بزرگ فرخان بزرگ از اسپهبدان طبرستان.

دامون: نام مشترک در گیلکی و طبری «مازندرانی»؛ بـه معنی جنگل

دانوش: نام شخصی در داستان وامق و عذرا، نام کسی کـه عذرا معشوقه وامق را فروخت.

دانو: نام جنسی از ساکنان روحانی زمین و آسمان بر حسب انچه در باج پران آمده اسـت.

داراب: دارنده، شان و شکوه، شاه ایران از سلسله ی کیانی.

داریوش: دارنده نیکی، نام سه تن از پادشاهان ایرانی از سلسله ی هخامنشی.

دیاکو: پسر فرورتیش، اولین شاه ایران از سلسله ی ماد کـه شهر همدان «هگمتانه» را بـه پایتختی برگزید.

 

فهرست نام های پسر ایرانی

نام پسر جدید به روز

ر

رادین: آزاده، جوانمرد، بخشنده، آزادوار، بـه مانند آزاده

رامبد: نگهبان آرامش، آرامش دهنده، رئیس رامشگران.

رامین: نام عاشق ویس در منظومه ویس و رامین نوشته فخرالدین اسعد گرگانی، این کلمه در بعضی منابع مرکب از «رام»بـه معنی طرب و «ین» اسـت بـه معنی طربناک اسـت.

رامتین: نوازنده، نام یکی از نوازندگان در زمان ساسانیان.

رخشان: درخشان، روشن و تابان، درخشنده.

رستان: آزاد و رها.

رشنواد: راستگویی، نام سپهسالار همای چهرآزاد و مادر بهمن، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در زمان همای مادر داراب و شناسنده داراب و بـه حکومت رساننده او

روزبه: خوشبخت، سعادتمند، بهروز، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبد بهرام گور پادشاه ساسانی، نام اصلی سلمان فارسی از یاران مشهور پیامبر « ص ».

رادمان: رادمنش، با سخاوت، از شخصیت های‌ شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، کریم، رادمن.

رامان: منسوب بـه رام، مأنوس، موافق، سازگار، شاد و خوشحال، نام ناحیه ای اسـت در شهرستان اهواز، نام وزیر کیقباد پادشاه کیانی.

رایان: نام کوهی در حجاز، راهنما.

رایکا: محبوب، مطلوب.

رها: نجات یافته، آزاد، نجات یافته و آزاد، از اسامی مشترک پسر و دختر.

رهام: نام پسر گودرز پهلوان ایرانی، از شخصیت های‌ شاهنامه، پرنده شکست ناپذیر، لطافت باران.

راد: جوانمرد، آزاده، دانا، حکیم، بخشنده، سخاوتمند، خردمند.

رستم: نیرومند، پهلوان، بلند بالا، بزرگ تن، قوی اندام، در فارسی باستان، گاتها و دیگر بخش های‌ اوستا بـه معنی دلیر و پهلوان.

ریونیز: نام پسر کیکاوس و داماد طوس.

ریکا: نام مازندرانی، بـه معنای پسر.

 

شیک ترین اسم های پسر 

فهرست نام های پسر ایرانیز

زاب: زو، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند طهماسب و از نسل فریدون پادشاه پیشدادی.

زال: سفید مو، در شاهنامه پسر سام و پدر رستم.

زامیاد: رامیاد، نام روز بیست و هشتم از هرماه شمسی در قدیم، بـه معنی زمین، در آیین زرتشتی فرشته ای کـه مصالح و تدبیر امور روز زامیاد « از هرماه شمسی » بـه او تعلق دارد.

زرتشت: نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی، دارنده ی شتر زرد، زردشت.

زردشت: زرتشت.

زرمهر: نام مازندرانی از خاندان کارن طبرستان.

زند: بزرگ، عظیم، شرح و بیان و گزارش، سلسله ی پادشاهی ایران کـه بـه وسیله ی کریم خان تأسیس شد و با کشته شدن لطفعلی خان بـه دست آقای محمّدخان پایان یافت.

زوبین: نوعی نیزه ی کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز، نام پسر پیران و نام پسر کاووس.

زربال: طاووس

زرفام: بـه رنگ زر، طلایی.

انتخاب نام پسر 

شیک ترین اسم های پسر 

ژ

ژوبین: نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز، نام پسر پیران، ژوپین، زوبین.

ژیار: شهرنشینی، تمدن، زندگی شهروندان، اسم کردی.

ژیوار: زندگی، نام کوهی در اورامان، نام کردی.

ژیوان: نگهبان زندگی، بانی زندگی، پشیمان.

ژیهات: شایسته، لایق.

ژیان: بی باک و شجاع، خشمناک و غضبناک.

ژوناس: کبوتر صلح، نام کردی.

نام های گوناگون زیبا برای پسر ایرانی

انتخاب نام پسر 

 

س

سالار: رئیس، فرمانده، سردار سپاه، فرمانده لشکر، بزرگ، حاکم، شاه، رهبر، والی، قائد، «در گفتگو» دارای صفات ممتاز و برجسته در نوع خود.

ساسان: کسی کـه از مال و منال دنیا میگذرد، زاهد، پسر بهمن و نوه ی اسفندیار، جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشکده ی استخر در فارس، سر سلسله ساسانیان.

سامان: نظم و ترتیب، سرزمین، مکان، ترتیب و روش کاری، ثروت، توانایی، صبر، آرام و قرار، ناحیه، نام مؤسس سلسله سامانیان.

سام: آتش، نام یکی از پهلوانان شاهنامه، سیاه.

سروش: پیام رسان، فرشته ی پیام آور، فرشته، پیامی کـه از عالم غیب برسد، الهام.

سپهر: آسمان، نام نوایی در موسیقی.

سپنتا: پاک و مقدس، اسپنتا، مقدس قابل ستایش.

سورن: نام سردار دلیر ایرانی.

سورنا: سورن، نام سردار پارتی.

سوشیانت: نجات دهنده، منجی موعود در دین زرتشتی، بـه معنی نجات دهنده.

سوشیانس: نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی کـه در آخرالزمان ظهور می‌کنند.

سهراب: دارنده آب و رنگ سرخ، پسر رستم از تهمینه، دارنده ی آب و رنگ سرخ، سرخاب.

سهند: محکم، پابرجا، کوه آتش فشانی قدیمی و خاموش در جنوب آذربایجان شرقی میان تبریز و مراغه.

سیامک: دارای موی سیاه، سیاه موی، در شاهنامه پسر کیومرث شاه پیشدادی کـه بـه دست دیوان کشته شد.

سیاوش: نام یکی از شاهزادگان ایرانی کـه در شاهنامه آمده اسـت.

سیروس: کوروش، نام نوعی ابر، از زمره ی نام های‌ کهن ایرانی.

سینا: ابوعلی سینا دانشمند مشهور ایرانی، شبه جزیره ی بیابانی، در شمال شرقی مصر کـه در تورات آمده در همین محل موسی بـه پیغمبری برگزیده شد.

 

اصیل ترین نام های ایرانی پسر

نام های گوناگون زیبا برای پسر ایرانی

ش

شادمهر: مهربان و خوشحال، ویژگی ان کـه دارای شادی و مهربانی اسـت، نام روستایی در تربت حیدریه، نام شهر یا مکانی در نیشابور.

شروین: نام مازندرانی، نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان، نام دو تن از پادشاهان سلسله ی طبرستان، نام باستانی ناحیه ی سوادکوه در مازندران.

شراگیم: مانند شیر «بـه مازندرانی»؛ حاکم شهر، نام یکی از اسپهبدان مازندرانی در دوران ساسانی.

شاپور: شاه پور، پسر شاه، شاهزاده، از شخصیت های‌ شاهنامه.

شایا: شایسته، لایق، سزاوار، شایان.

شایان: سزاوار، درخور، شایسته، بسیار، فراوان، ممکن، مقدور.

شاهرخ: شاه سیما، ان کـه چهره ای با هیبت و شکوه چون شاه دارد، دارای رخساری چون شاه.

شاهین: نام نوعی پرنده شکاری، منسوب بـه شاه، نوعی پرنده شکاری از خانواده باز.

شباهنگ: مرغ سحر، بلبل، ستاره ای کـه پیش از صبح طلوع می کند.

شهرام: مطیع شاه، موجب آرامش شاه، رام شاه، آرام شاه، شاه شاد.

شاهکام: تحریری از شاهگام باشد و ان نوعی از رفتار اسب اسـت، مرتعی از توابع شهرستان گرگان.

شهراد: پادشاه جوانمرد، پادشاه بخشنده، پادشاهِ جوانمرد، شاه بخشنده.

شهاب: پاره ای از آتش، افروزه، ستاره دنباله دار، سنگ های‌ آسمانی کـه در اثر برخورد با زمین می سوزند.

شهرداد: زاده ی شهر، شهری،؛ نام قدیم شهر اهواز.

شهریار: فرمانروای شهر یا کشور، پادشاه، حاکم، شاه، فرمانروا، پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی.

شهروز: پادشاه روزگار، دارای بخت و روز شاه، نام وزیر شاهپور، نام شهری کـه خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد.

شیرزاد: زاده شیر، دلیر و شجاع، نام گیاهی کـه برروی تنه درختان می‌روید.

شیرنگ: بـه رنگ شیر، مانند شیر.

شهیار: همنشین و مونس شاه، نظیر و همتای شاه.

شهبد: شاه بزرگ و صاحب اختیار، نگهبان شاه.

شهنام: بزرگ نام و دارنده ی نام شاهانه، نیکنام، نکونام.

شوپه: در زبان مازندرانی نگهبانی مزارع در شب.

معانی نام های پسرایرانی

اصیل ترین نام های ایرانی پسر

ف

فربد: مناعت، بزرگی، شکوهمند، دارای جلال.

فرزان: عاقل، حکیم، دانشمند، فرزانه، خردمند.

فرسا: نام یک گیاه، گیاهی بوته ای از خانواده ی فلفل کـه ریشه و میوه ان مصرف دارویی دارد.

فرامرز: آمرزنده دشمن، از پیش آمرزیده، آمرزنده،شکوه مرزداری، پسر رستم.

فرزاد: زاده فرو شکوه.

فرزام: شایسته و لایق، درخور، سزاوار.

فرزین: فروزان، عالم، وزیر دربار.

فردین: یگانه، شکوه دین، مخفف فروردین ماه اول بهار.

فرداد: داده شکوه وزیبائی.

فرود: آئین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین. فرود بـه معنای متواضع و کسی اسـت کـه بـه نرمی با دیگران رفتار می‌نماید.

فرورتیش: نام یکی از پادشاهان ماد.

فرمان: حکم، امر، دستور.

فرهنگ: آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه ی زندگی، شعور، تربیت اجتماعی.

فریبرز: دارای قامت شکوهمند و زیبا، دارنده ی فرّ بزرگ، بزرگ فره، شکوه فره، پسر کیکاووس و عموی کیخسرو.

فرناد: صدای باشکوه، پایان، سرانجام، توانایی.

فرهاد: باشکوه، یاری، عاشق افسانهای شیرین.

فرنام: بهترین نام، بالاترین نام، دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور.

فرهام: نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت.

فرهود: صداقت و راستی در دین، کودک پرگوشت و خوب صورت، مرد درشت اندام، فلزی کـه رنگ ان بـه علت حرارت دگرگون شد اسـت.

فروهر: نگه‌داری کردن، پناه بخشیدن.

فیروز: پیروز، برنده، غالب، فاتح.

فرشاد: شادمان و باشکوه، نام روح و عقل کره مریخ، نفس فلک مریخ.

فرشید: فرشیدورد، شکوه و روشنایی، شکوه خورشید، شکوه درخشان.

فرخ: خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه، خجسته و مبارک و فرخنده.

فرخزاد: نیک بخت، خجسته، ان کـه با طالع خوب بـه دنیا آمده.

فربد: شکوهمند، دارای جلال.

فهام: بسیار فهمیده و دانا.

فریاد: صدا و آواز بلند و رسا، یاری خواستن با صدای بلند، بانگ، رسا، آواز بلند.

 

اسم های شیرین پسرانه

معانی نام های پسرایرانی

ک

کوروش: نام بنیان گذار سلسلۀ هخامنشی، خورشید.

کارن: جنگجو، قارَن، نامی از خاندان کارن طبرستان.

کامبیز: صورت فرانسوی «کمبوجیه» پسر کورش اسـت.

کامران: سعادتمند و خوشبخت، کامیاب، نیک بخت، خوش گذران.

کامشاد: آرزوی شاد

کامیار: کامیاب، با شادی و با خوشحالی.

کاوه: آهنگر مشهور ایران باستان کـه علیه ضحاک قیام کرد.

کاووس: پادشاه توانا، از شخصیتهای شاهنامه و نام پسر کیقباد پادشاه کیانی.

کنارنگ: فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان.

کورس: موی پیچیده و مجعد را گویند.

کورش: کوروش، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران کـه تخت جمشید را بنا نهاد.

کیانوش: بزرگ جاودان، بزرگ جاویدان، بسیار شیرین، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه.

کیارش: شهریار بزرگ، پادشاه دلیر، دومین پسر کیقباد.

کیاوش: بزرگوار، نام پدر کیقباد، مانند پادشاهان، سروران و بزرگان.

کیا: بزرگ، قوی، مرزبان، نگهبان، خدا، پادشاه، حاکم، فرمانروا.

کیان: پادشاهان، بزرگان، سروران، نام شهرستانی در شهرکرد.

کیوس: نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی.

کوشا: ان کـه بسیار تلاش و کوشش می کند، ساعی، تلاشگر، کوشنده، ساعی.

کیخسرو: پادشاه بزرگ و والامقام، پادشاه عادل، نام پادشاه سوم از سلسله کیانیان.

کیقباد: پادشاه محبوب، پدر کیکاوس و سر سلسله کیانیان،

کیکاووس: سیاهچرده، سبزه، نام پسر کیقباد و پدر کیاوش، دارای منبع فراوان.

کیوان: سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی پس از مشتری اسـت، «در قدیم» آسمان.

کیومرث: اولین انسان، و بـه گفته شاهنامه اولین پادشاه، زنده ی فانی، زنده ی گویا، بشر، مردم.

 

نام های پسر زیبای ایرانی

اسم های شیرین پسرانه

گ

گرگین: منسوب بـه گرگ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو.

گستهم: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیسرو پادشاه کیانی.

گیو: یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز، داماد رستم و پدر بیژن اسـت.

گودرز: از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان مشهور اشکانی.

گَرسیوَز: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و برادر افراسیاب تورانی و از سرداران سپاه وی، دارنده ی استقامت و پایداری اندک.

گرشاسب: صاحب اسب لاغر، پهلوان ایرانی و جد رستم.

گشتاسب: صاحب اسب رمنده، دارنده ی اسب آماده، پدر داریوش هخامنشی.

گلینوش: سرخی ماندگار، گل گونه ی پایدار، زیبارو و لطیف، از شخصیتهای شاهنامه.

گرشا: نام مازندرانی بـه معنی پادشاه کوه و کوهستان.

 

ل

لهراسب: دارای اسب تندرو، نام سومین پادشاه سلسله کیانی و پدر گشتاسب.

 

 انتخاب راحت برای اسم پسر

نام های پسر زیبای ایرانی

م
مهدیار: مهدی+یار= یار مهدی، مه+دیار= زیباروی سرزمین، مهد+یار= دوستدار میهن.

مازیار: صاحب کوهستان، صاحبِ کوه ماز، او را مزدایار – پسر قارون فرمانروای طبرستان.

ماکان: شجاعت، نام سردار دیلمی «نام مشترک گیلکی و مازندران».

مانی: پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی، اندیشمند، نام بنیانگذار آیین مانوی.

ماهان: منسوب بـه ماه، روشن و زیبا هم چون ماه، نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد.

مرداس: مرد آسمانی، نام پدر ضحاک کـه مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد.

مرزبان: مرزبان، مرزدار، مرزبان بن رستم نویسنده کتاب مرزبان نامه.

مهرگان: برتخت نشستن فردیدون شاه پیشدادی بعد از شکست ضحاک مصادف بود با اول مهر ماه از جشن های‌ ایران باستان.

مرداویج: مرد آویز نام سرسلسله امرای زیاری در قرن چهارم و پنجمبن، نام مشترک گیلکی و طبری

مزدک: خردمند کوچک – مردی کـه در زمان ساسانیان ادعای پیغمبری کرد و آیین مزدک را بنیان گذاشت، اما کشته شد.

مکابیز: مگابیز، نام یکی از سرداران داریوش هخامنشی.

منوچهر: بهشت روی، از پادشاهان پیشدادی، از تبار پهلوانی بـه نام منوش.

مهبد: نگه دارنده ماه، سرور ماه، کنایه از زیباتر از ماه، نام یکی از وزیران انوشیروان ساسانی.

مهداد: بزرگ زاده، داده ماه.

مهرداد: داده ی مهر، آفریده شده مهر، بخشنده خورشید، نام چهار تن از شاهان اشکانی.

مهرزاد: زاده مهر و محبت، زاده خورشید، در برخی از نسخه های‌ شاهنامه نام دیگر مهرنوش پسر اسفندیار اسـت.

مهرشاد: شادمان و زیبا هم چون خورشید، سرخوش از محبت.

مهران: بـه معنی منسوب بـه مهر «خورشید» اسـت و یکی از خاندانهای عصر ساسانی، فروغ خورشید، بـه معنی دارنده مهر.

مهزاد: بزرگ زاده، شاهزاده، زاده ماه، زیبا.

مهراب: دارنده ی جلوه آفتاب و کسی کـه تابش مهر دارد، نام جد مادری رستم.

مهزیار: مازیار، نام پدر علی اهوازی کـه توفیق ملاقات با امام زمان « عج » را بـه دست آورد.

مهیار: نام مشترک در زبان طبری بـه معنی یار یا همراه من میباشد، فرماندهای دوران هخامنشیان، نام پهلوانی در شاهنامه.

مهرنگ: بـه رنگ ماه، زیبا و سفید رو.

میلاد: زمان ولادت، تولد، زمان تولد، در شاهنامه پدر گرگین و از پهلوانان ایران باستان.

 

انتخاب راحت ترین نام های اصیل و زیبا ایرانی

 

 انتخاب راحت برای اسم پسر

ن

نریمان: پهلوان، دلیر، نام پدر سام.

نکیسا: نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی.

نوید: خبر خوش، مژده، وعده نیک، وعده ی نیک و خوش، سخن امیدوار کننده.

نیما: عادل، نامور، نیمه ماه، کمان، نام کوهی اسـت حوالی نور، تخلص شعری علی اسفندیاری «نیما یوشیج».

نوژن: نوعی کاج، صنوبر.

نوذر: از شخصیت های‌ شاهنامه، نام فرزند منوچهر پادشاه کیانی.

نیاسا: کسی کـه مانند نیاکان خود اسـت، مرکب از نیا + سا.

 

نام های پسرانه ریشه اهل بیت

و

وارش: باران، نام دخترانه گیلکی.

ونداد: امید، بشارت، پیروزی- نام پسرانه گیلکی.

وندیداد: قانون ضد دیو، بـه معنی قانون ضد دیو، بخشی از اوستا شامل فصل، کـه بیشتر درباره ی حلال و حرام در آیین زرتشت اسـت.

وهومن: شکل باستانی بهمن، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه.

ویشار: بیدار، هشیار.

 اسم های قشنگ و راحت برای پسر

نام های پسرانه ریشه اهل بیت

ه

هیرمان: نام لُری بـه معنای بـه یاد ماندنی.

هامون: دشت و زمین هموار، زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان.

هودین: دین خوب، آئین نیک.

هرمز: اهورمزدا، خدای بزرگ ایرانیان، نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان.

هورمزد: هرمز

هورموند: نام یکی از سرداران قدیم ایرانی.

هومن: دارنده ی روح خوب و نیک اندیش، مخفف کلمه هومان.

هوشنگ: آگاه، خردمند، هوش و درایت، نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیامک، خوش صورت.

هوتن: نیک اندام، تندرست و خوش قد و بالا، نام یکی از متحدان داریوش درحمله بـه مغان.

هومان: هومن، دارنده ی روح خوب و نیک اندیش.

هوشیار: باهوش، عاقل، آگاه، زیرک، هوشمند، زرنگ، خردمند.

هورداد: فرستاده و داده خورشید، تابنده و پر حرارت.

هیربد: آموزگار، معلم، شاگرد، آموزنده، پیشوای دینی در دین زرتشتی، رئیس آتشکده.

 

ی

یاور: یاری دهنده، دوست، پشتیبان، حامی، کمک کننده.

یزدگرد: آفریده خداوند، بـه معنی آفریده ی یزدان.

یزدان: خداوند، ایزد، خدای خیر و نیکی، ایزد مقابلِ اهریمن.

یادگار: آنچه از انسان بـه جای ماند، ماندگار، نشان، جانشین، وارث.

 

***

 

اصیل و زیبا برای نام پسر

 اسم های قشنگ و راحت برای پسر

قسمت دوم نام های اصیل پسر ایرانی و زیبا

 

1. اميرحسين

معنی امیرحسین : امیر خوب و نیکو، پادشاه نیک، حاکم صاحب جمال – مرکب از دو اسم امیر و حسین، کسی که حسین علیه السلام امیر و حاکم اوست

 

2. ابوالفضل

معنی ابولفضل :خداوند هنر. صاحب فضل. پدر فضل، «در اعلام» نام یکی از پسران حضرت علی «ع» و برادر امام حسین «ع »؛ اسم پسر جدید و امروزی «عباس بن علی مشهور بـه قمر بنی هاشم» – خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی «ع»

 

3. علی

معنی علی: بلند، بلند بر آمده، بلند قدر، بزرگ، شریف، توانا، کلان، نامی از نام های‌ خدای تعالی، «در اعلام» نام امیرالمؤمنین علی «ع»

 

4. محمد

معنی محمد: ستوده، بسیار تحسین شده، ان کـه خصال پسندیده اش بسیار اسـت، «در اعلام» نام پیغمبر اکرم «ص »؛ نام سوره ی چهل و هفتم از قرآن کریم دارای سی و هشت آیه – ستوده شده.

بهترین اسم های‌ پسرانه فارسی

 

5. مهدی

معنی مهدی: هدایت کرده، هدایت شده، نام قائم منتظَر «ع» در نزد شیعه

 

6. امير علی

معنی امیرعلی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا – مرکب از امیر «پادشاه» +علی «بالا رفتن و صعود کردن»

 

7. عليرضا

معنی علیرضا: کسی که علی علیه السلام از او راضی اسـت مرکب از دو اسم علی و رضا

 

8. اميرمحمد

معنی امیرمحمد: امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده و پسر پادشاه محمود غزنوی بود کـه چندی بعد از پدر بـه تخت شاهی نشست.

 

نام های اصیل پسر ایرانی و زیبا

9. حسين

معنی حسین: صاحب جمال.خوب، نیکو، «در اعلام» امام سوم شیعیان و پسر علی ابن ابی طالب «ع» از حضرت فاطمه «س» – نیکو، خوب، مصغر حسن، نام امام سوم شیعیان

 

10. محمدرضا

معنی محمدرضا: از نام های‌ مرکب، محمد و رضا – کسی که حضرت رسول اکرم محمد صلی الله علیه وآله از او راضی اسـت.

 

11. محمد مهدی

معنی محمدمهدی: ستوده هدایت کننده، ترکیب دو اسم محمد و مهدی اسـت . کـه کلمه محمد برگرفته از نام رسول الله اسـت و مهدی نام آخرین امام ما شیعیان . امام زمان .

 

12. رضا

معنی رضا: خشنود، خرسند، خوشدل، خرسندی-خشنود شدن.

 

13. اميررضا

معنی امیررضا: از نام های‌ مرکب، امیر و رضا- کسی که امیر و پادشاه از او راضی و خوشحال اسـت

 

14. محمدحسين

معنی محمدحسین: نام ترکیبی از اسم محمد بـه معنای ستوده شده و حسین بـه معنای نیکو و صاحب جمال اسـت.

 

15. محمد طاها

معنی محمدطاها: نام ترکیبی از اسم محمد بـه معنای ستوده و طاها کـه شکل پارسی از طه نام سوره ای در قران کریم اسـت.

 

16. محمد امين

معنی محمد امین: لقب پیامبر گرانقدر اسلام- بـه معنی محمد درستکار و پاک دست

 

17. عرفان

معنی عرفان: شناختن و دانستن بعد از نادانی. تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت

 

قشنگ ترین نام های پسرانه

نام های اصیل پسر ایرانی و زیبا

18. محمدجواد

معنی محمد جواد: بنده ستوده شده خدا و بخشاینده

 

19. امیرمهدی

معنی امیرمهدی: امیر هدایت شده، فرمانروای ارشاد گردیده – ترکیب نامهای امیر و مهدی، کسی که حضرت صاحب الزمان سرور و فرمانده اوست

 

20: علی اصغر

معنی علی اصغر: فرزند شیر خواره امام حسین ع و شهید کربلا در روز عاشورا

 

21. ياسين

معنی یاسین: نام سوره سی و ششم از قرآن مجید،«یا» حرف ندا و «سین » کنایه از لفظ سید اسـت و یکی از اسمای حضرت محمد «ص » اسـت

 

22. اميرعباس

معنی امیرعباس :امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شیر.

 

23. سجاد

معنی سجاد: سجده کننده، بسیارنمازخوان، سجده گر

 

24. پارسا

معنی پارسا: آنکه از گناهان پرهیزد و بـه طاعت و پرستش و قناعت عمر گذارد. باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف

 

بهترین اسم های ایرانی اصیل

نام پسر ایرانی و قشنگ

25. طاها

معنی طاها یا طه: نام سوره ٔ بیستم از قرآن کریم- طالب حق و هدایت کننده

 

26. سينا

معنی سینا: بـه معنی دانشمند اسـت کـه در ایران باستان خانواده های‌ دانشمند را سئنا می گفتند- سوراخ کننده- شبه جزیره ایست کوهستانی در شمال شرقی مصر .

 

27. متين

معنی متین: باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته

 

28. دانيال

معنی دانیال: دانیال از پیامبران بنی اسرائیل و همزمان کورش کبیر و داریوش بزرگ هخامنشی بوده اسـت.

 

29. ايليا

معنی ایلیا:راستگوی بزرگ، نام حضرت علی «ع» در تورات

 

30. نيما

معنی نیما: نام کوهی اسـت حوالی نور

 

31. احسان

معنی احسان: بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکی

 

32. آرمين

معنی آرمین:نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی، نژاد آرمین کی آرمین – از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز

 

33. عباس

معنی عباس: شیری کـه شیران از او بگریزند. بسیار شجاع و دلیر، عباسِ بن علی مکنی [کنیه او] ابوالفضل و برادر امام حسین «ع» کـه در واقعه عاشورا بـه شهادت رسید

 

34. بنيامين

معنی بنیامین: پسر دستِ راست من – پسر دست راست، نام کوچک‌ ترین پسر یعقوب و راحیل

 

نام های مختلف و گوناگون برای پسر

بهترین اسم های ایرانی اصیل

35. مبين

معنی مبین: آشکارکننده، آشکار، روشن، هویدا، واضح، روشنگر | بیانگر، بیان کننده، نشان دهنده، نشانگر

 

36. ماهان

معنی ماهان: روشن و زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان

 

37. حمیدرضا

معنی حمیدرضا: ستوده ی خوشنود

 

38. شايان

معنی شایان: صفت فاعلی از شایستن- لایق وسزاوار و درخور.

 

39. محسن

معنی محسن: شاهنده، صالح، نیکوکار

 

40. يوسف

معنی یوسف: از حواریون و شاگردان حضرت عیسی «ع » وبه سبط افرائیم منسوب بود و بـه اعتقاد نصارا پيکر مبارک حضرت مسیح را پس از مصلوب شدن در باغچه ٔ خود دفن کرد.

 

41. پرهام

معنی پرهام: الهه تقدیر کننده طبیعت – برهان قاطع براهیم ابراهیم را معرب ان دانسته اسـت

 

42. حسن

معنی حسن: نیکو، جمیل

 

جالب ترین نام های ایرانی پسرانه

نام های مختلف و گوناگون برای پسر

43. آرين

معنی آرین:منسوب بـه آرین، آرین – آریایی نژاد، از نسل آریایی

 

44. امیر

معنی امیر:پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، پادشاه، شاه، شیخ، فرمانده، ملک

 

45. آرش

معنی آرش: نام پهلوانی کماندار از لشکر منوچهر.اسم مصدر آردن آوردن.

 

46. سبحان

معنی سبحان: تنزیه، تنزیه کردن، سبحان اله گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، پاک بودن، پاکیزه کردن، پاک، منزه

 

47. امید

معنی امید: آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت؛ اشتیاق یا تمایل بـه روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق ان.

 

48. سعید

معنی سعید: خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک اختر، نیکبخت، همایون، مبارک، میمون، فرخنده، خجسته

 

49. عرشيا

معنی عرشیا: منسوب بـه عرش، عرش – ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت

 

50. محمد پارسا

معنی محمد پارسا: مرکب از محمد بـه معنای بسیار ستایش شده + پارسا بـه معنای زاهد و با تقوی اسـت

 

51. هادی

معنی هادی: پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا

 

جدیدترین اسم های قشنگ و پرمعنا پسرانه

52. كيان

معنی کیان: جمع کی [ ک َ / ک ِ ] باشد، یعنی پادشاهان جبار بزرگ.

 

53. میلاد

معنی میلاد: تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت

 

54. مصطفی

معنی مصطفی: برگزیده، منتخب از نامهای پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد «ص»

 

55. امین

معنی امین: استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق

 

56. سهيل

معنی سهیل: ستاره ای اسـت مشهور کـه در آخر فصل گرما طلوع کند و میوه ها در ان وقت می‌رسند و چون در یمن کاملا مشهود اسـت ان را سهیل یمانی خوانند .

 

57. محمدعلی

معنی محمدعلی: ترکیب اسامی محمد و علی

 

58. مرتضی

معنی مرتضی: پسندیده- راضی کرده شده. خشنود شده.

زیباترین اسم های‌ پسرانه فارسی

 

59. آرتين

معنی آرتین: نسوب بـه آرت، پاکی و تقدس، «بـه مجاز» پاک و مقدس، «در اعلام» هفتمین پادشاه ماد

 

60. پوریا

معنی پوریا: هم خانواده پریا بـه معنی نیک صورت – نام پهلوان ایرانی مشهور بـه پوریای ولی

 


مطلب مرتبط: اسم های پسر جدید و خاص و تک اصیل ایرانی


 

اسم معنادار پسرانه

جدیدترین اسم های قشنگ و پرمعنا پسرانه

61. احمدرضا

معنی احمدرضا: از نام‌های‌ مرکب؛ کسی که بـه اوصاف خشنودی و ستوده متصف اسـت

 

62. آريا

معنی آریا: آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید کـه از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی

 

63. حسام

معنی حسام: تیغ، سیف، شمشیر، قداره

 

64. علی اكبر

معنی علی اکبر: از اسمی ترکیبی بـه معنی شریف و بزرگ مرتبه

 

65. محمد ياسين

معنی محمد یاسین: نام ترکیبی از محمد و یاسین. بـه بالا رجوع شود.

 

66. پویا

معنی پویا: پوینده. رونده و برخی دونده را گویند.

 

67. مجتبی

معنی مجتبی: برگزیده. برگزیده شده. برگزیده و پسندیده.

 

68. حامد

معنی حامد:ستایشگر. حمدکننده.درودفرستنده. سپاسگزار. ستاینده.

 

69. محمدمتین

معنی محمدمتین: نام ترکیبی از محمد و متین. بـه بالا رجوع شود.

 

عالی ترین نام های پسرانه 

اسم معنادار پسرانه

70. احمد

معنی احمد:حمیدتر، ستوده تر، بسیارستوده، ازنامهای پیغمبر

 

71. جواد

معنی جواد: بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرم

 

72. امير حافظ

معنی امیر حافظ: نام ترکیبی از امیر و حافظ بـه معنای امیر و فرمانده ای کـه نگهدار و پشتیبان دیگران اسـت

 

73. مهران

معنی مهران: دارنده مهر، «در اعلام» نام یکی از خاندان های‌ هفتگانه عصر ساسانی . نام رود سند اسـت. نام رودی کـه از سمت مشرق آغازد و از جهت جنوب بـه سوی مغرب متوجه میشود و در طرف پایین سند بـه دریای فارس می ریزد.

 

74. ساميار

معنی سامیار:ثروتمند – کمک کننده بـه آتش محافظ آتش

 

75. آراد

معنی آراد: نام فرشته ای اسـت موکل بر دین و تدبیر امور

 

76. مانی

معنی مانی: مانی «در لغت» بـه معنی ‘ اندیشمند ‘ اسـت

 

77. یونس

معنی یونس: بـه معنی کبوتر اسـت. سوره ی دهم از قرآن کریم

 

78. اشکان

معنی اشکان: «اشک + ان «پسوند نسبت» »؛ منسوب بـه اشک کـه بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود – منسوب بـه اشک

 

79. آرمان

معنی آرمان: ایده، ایدئال، شعار، مرام، هدف، نصب العین، آرزو، امید، اندوه، حسرت، غم

 

لیست نام های پسرانه کهن 

عالی ترین نام های پسرانه 

80. ابراهیم

معنی ابراهیم: چهاردهمین سورۀ قرآن کریم،پدر عالی، «در اعلام» یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد «ص» کـه در کودکی وفات یافت

 

81. مهرداد

معنی مهرداد: داده ی مهر، آفریده شده ی مهر، «در اعلام» اسم سه نفر از پادشاهان اشکانی بوده اسـت.

 

82. فرهاد

معنی فرهاد: در بعضی منابع فرهاد را «یاری» معنی کرده‌اند . در شاهنامه پهلوان ایرانی دوران کیکاووس و کیخسرو، کـه رستم او را برای رهاندن بیژن از زندان افراسیاب با خود بـه توران برد؛ عاشق ناکام شیرین همسر خسرو پرویز.

 

83. وحید

معنی وحید: بی همتا، تک، تنها، فرد، فرید، مجرد، منفرد، واحد، یکتا، یگانه

 

84. سامان

معنی سامان: خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب، نظام

 

85. امیر شایان

معنی امیر شایان: اسم ترکیبی از امیر و شایان . رجوع شود بـه معنی هر کدام از این دو اسم در بالا.

 

86. آریا

معنی آریا: جد داریوش بزرگ. طایفه ای هند و اروپائیان کـه در عهدی بسیار کهن با هم میزستند و بعد ها بدو بخش بزرگ تقسیم شد

 

87. کامران

معنی کامران: خوشگذران، عیاش، کامجو، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت

 

88. رادین

معنی رادین: جوانمرد – بخشنده، جوانمرد

 

89. کسری

معنی کسری: عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو- منسوب بـه کسری، یعنی خسروی.

 

 

اسم های پسرانه فارسی ایرانی

90. فرزاد

معنی فرزاد: با فر و شکوه زاده شده، زاده ی با فر و شکوه و عظمت – زاده شکوه و جلال

 

91. محمد عرفان

معنی محمد عرفان: نام ترکیبی از محمد و عرفان. رجوع شود بـه معنی هر کدام از این دو اسم در بالا.

 

92. یاشار

معنی یاشار: جاویدان، همیشه زنده – عمرکننده، زندگی کننده

 

93. افشین

معنی افشین: لقب پادشاهان اسروشنه. نام سردار مشهور معتصم خلیفه عباسی

 

94. برهان

معنی برهان: بینه، حجت، دلیل، فرنود

 

95. مسعود

معنی مسعود: خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، مبارک، خجسته، میمون، همایون

 

96. سامی

معنی سامی: عالی، بلند مرتبه، بلند، «در اعلام» منسوب بـه سام پسر نوح نبی «ع »

 

97. ایمان

معنی ایمان: اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده، گرویدن

 

98. کاوه

معنی کاوه: یکی از خاندانهای مشهور پهلوانی دوره اساطیری ایران . بـه معنی پادشاه

 

99. رامین

معنی رامین: نام عاشق ویسه، این کلمه در بعضی منابع مرکب از «رام»بـه معنی طرب و «ین»اسـت بـه معنی طربناک اسـت. رامتین – عاشق ویس در منظومه ویس و رامین

 

اسم خاص پسرانه

 

اسم های پسرانه فارسی ایرانی

خلاصه ای از اسم پسر های جذاب به تربیب الفبا

آبان

معنی: آبها، «در گاه شماری» ماه هشتم از سال شمسی، «در قدیم» نام روز دهم از هرماه شمسی، «در اعلام» نام فرشته ی موکل آب و تدبیر امور مسائل آبان ماه
ریشه: فارسی

آبتین

معنی: اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی و از شخصیت‌های‌ شاهنامه فردوسی، بـه معنی روح کامل، انسان نیکوکار
ریشه: اوستایی – پهلوی

آترابان

معنی: نگهبان آتش، پیشوای دینی

ریشه: اوستایی – پهلوی

 

آذرباد

معنی: «تلفظ: āzar bād» پابنده و نگهبان آتش، «در اعلام» نام موبدی کـه بانی آذربایجان بوده اسـت، نام آتشکده‌ای در تبریز، آذرپناه یا کسی کـه آتش نگهدار اوست، نام موبدی کـه بانی آذربایجان بوده اسـت، نام یکی از شخصیتهای

منظومه ویس و رامین

ریشه: فارسی

 

آراد

معنی: «تلفظ: ārād» «در اعلام» نام فرشته‌ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی کـه بـه روز آراد متعلق اسـت، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، «در پهلوی» آرای، آراینده، آراج، نام روز بیست و پنجم از هرماه شمسی در ایران قدیم

کـه دراین روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند .

 

بابک

معنی: استوار و پدر دوست داشتنی

ریشه: اوستایی،پهلوی و کردی

 

بَردیا

معنی: دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه «سومین پادشاه هخامنشی» اسـت کـه در اوستایی بـه معنای بلند پایه اسـت.

ریشه: فارسی

 

بَرزین

معنی: بالنده «بالنده مهر» فشرده‌ی آذر برزین مهر؛ نام یکی از آتشکده‌های‌ بزرگ ایران.

ریشه: اوستایی – پهلوی

 

بَرسام

معنی: آتش بزرگ مرکب از بر «مخفف ابر» + سام «آتش »؛ نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند کـه با یزدگرد جنگید.

ریشه: فارسی

 

بَشیر

معنی: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام«ص»

ریشه: عربی

 

بُرنا

معنی: جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور

ریشه: فارسی

نام های ریشه دار ایرانی برای پسر

اسم خاص پسرانه

پَرهام

معنی: فرشته خوبی، همچنین بـه معنی پیر همه ی «پدر همه ی» میباشد. معادل عبری ان آبراهام میباشد. نامی اسـت پارسی باستانی و معرب ان ابراهیم اسـت، صورت فارسی ابراهیم

ریشه: فارسی

 

پرهان

معنی: لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان

ریشه: فارسی

 

پریام

معنی: در افسانه های‌ قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا کـه شهر وی بـه دست یونانیان افتاد.

ریشه: یونانی

 

پَرهام

معنی: فرشته خوبی، همچنین بـه معنی پیر همه ی «پدر همه ی» میباشد. معادل عبری ان آبراهام می باشد. نامی اسـت پارسی باستانی و معرب ان ابراهیم اسـت، صورت فارسی ابراهیم

ریشه: فارسی

 

پرهان

معنی: لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان

ریشه: فارسی

 

پریام

معنی: در افسانه های‌ قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا کـه شهر وی بـه دست یونانیان افتاد.

ریشه: یونانی

 

ثاقب

معنی: «تلفظ: sāqeb» «عربی» هوشیار، تند دریابنده «ذهن، فکر »؛ روشن، فروزان

ریشه: عربی

 

ثامر

معنی: میوه دهنده، ثمردهنده

ریشه: عربی

 

ثامن

معنی: «در قدیم» هشتم، هشتمین. [این نام بـه اعتبار ثامن الائمه، امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا«ع» انتخاب میشود]

ریشه: عربی

 


مطلب مرتبط: برای نی نی دنبال اسم میگردین ؟ «اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی»


 

اسم های مختلف همه مدل پسند پسرانه

نام های ریشه دار ایرانی برای پسر

جويا

معنی: جست‌وجو كننده، جوينده

ریشه: فارسی

 

جويان

معنی: جوينده، از شخصيتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان كيكاووس پادشاه كيانی

ریشه: فارسی

 

جهانیار

معنی: یاور و یاور مردم جهان

ریشه: فارسی

 

چاوه

معنی: عزیز

ریشه: کردی

 

چکاد

معنی: بالای کوه، قله

ریشه: فارسی

 

چهرآذر

 

معنی: آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش

ریشه: فارسی

 

حامد

معنی: سپاسگزار و ستایشگر

ریشه: عربی

 

حامی

معنی: منسوب بـه حام پسر نوح، از اولاد حام؛ ان کـه پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی اسـت، حمایت کننده، پشتیبان.

ریشه: عربی

 

حانان

معنی: رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود

ریشه: عبری

 

نام های مناسب برای پسرهای ایرانی

اسم های مختلف همه مدل پسند پسرانه

خرمشاد

معنی: با طراوت و شاداب

ریشه: فارسی

 

خوشنود

معنی: خشنود

ریشه: فارسی

 

خوشیار

معنی: دوست و یار شاد و شادمان.

ریشه: فارسی

 

داتام

معنی: «تلفظ: dātām» آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه

ریشه: فارسی

 

داتیس

معنی: «تلفظ: dātis»؛ سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی.

ریشه: فارسی

 

 

ذاکر
معنی: آنکه خدا را ستایش میکند، ان کـه ذکر خدا می گوید؛ یاد کننده‌ی خدا؛ یاد کننده

ریشه: عربی

 

ذکا

معنی: هوشمندی، تیزهوشی، خورشید

ریشه: عربی

 

رَسام

معنی: رسم کننده، طراح، نقاش

ریشه: عربی

 

رَها

معنی: اسم پسرانه و دخترانه بـه معنی نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی

ریشه: فارسی

 

رُهام

معنی: در شاهنامه پهلوان ایرانی، «در عربی» پرنده‌ای کـه شکار نکند.

ریشه: فارسی

 

زانیار

معنی: یار دانا و دانشمند

ریشه: کردی

 

زاهد

معنی: پارسا، پرهیزکار

ریشه: عربی

 

زکریا

معنی: زکریای نبی از پیامبران بنی اسرائیل

ریشه: عبری

انتخاب شیک ترین اسم پسرانه ایرانی

نام های مناسب برای پسرهای ایرانی

زهیر

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی

ریشه: فارسی

 

ژیار

معنی: شهرنشینی، تمدن؛ زندگی شهروندان

ریشه: کردی

 

ژیوار

معنی: زندگی

ریشه: کردی

 

سُروش

معنی: پیام آور؛ فرشته‌ی پیام آور، فرشته؛ پیامی کـه از عالم غیب برسد، الهام

ریشه: فارسی

 

ساتیار

معنی: از نامهای زرتشتی کـه گونه‌ی دیگر ان بـه نظر می‌رسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.

ریشه: اوستایی – پهلوی

 

ساشا

معنی: مدافع و محافظ مردان

ریشه: یونانی

 

شَنتیا

معنی: نام حضرت علی «ع» در زبور داوود، پیروز

ریشه: فارسی

 

شادمهر

معنی: ویژگی ان کـه دارای شادی و مهربانی اسـت.

ریشه: فارسی

 

شادیار

معنی: شاد و خوشحال

ریشه: فارسی

 

صبور

معنی: آنکه در برابر سختیها و رنجها بردبار اسـت، صبر کننده، شکیبا؛ از نامهای خداوند

ریشه: عربی

 

صوفی

معنی: اخترشناس، پیرو یکی از فرقه‌های‌ تصوف، درویش

ریشه: عربی

 

ضُحا

معنی: معنی: «تلفظ: zohā» زمانی پس از برآمدن آفتاب، چاشتگاه، آفتاب، خورشید، سوره نود و سوم قرآن کریم

ریشه: عربی

 

اسم های پسرانه که معناهای خاص دارند

انتخاب شیک ترین اسم پسرانه ایرانی

طاها

معنی: طه، نگارش فارسیانه طه می باشد.

ریشه: عربی

 

طوفان

معنی: هیاهو «معرب از یونانی»؛ توفان؛ جریان هوای بسیار شدید و معمولًا همراه با بارش باران، برف، تگرگ یا رعد و برق؛ «بـه مجاز»

ریشه: یونانی

 

ظافر

معنی: ظفریابنده، پیروزی یابنده

ریشه: عربی

 

ظهیر

معنی: پشتیبان، یاور

ریشه: عربی

 

عاصم

معنی: نگهدارنده، محافظ

ریشه: عربی

 

عرشیا

معنی: ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت

ریشه: عربی

 

عماد

معنی: «تلفظ: emād» ستون، «بـه مجاز» ان کـه بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه

ریشه: عربی

 

غَدیر

معنی: آبگیری اسـت بین مکه و مدینه در ناحیه‌ی جحفه؛ روز یا واقعه غدیر کـه در بین مسلمانان حائز اهمیت اسـت.

ریشه: عربی

 

غیاث

معنی: فریادرس؛ فریادخواهی؛ از صفات و نامهای خداوند

ریشه: عربی

 

فاطر

معنی: آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم

ریشه: عربی

 

فربد

معنی: دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا

ریشه: فارسی

 

قائد

معنی: ان کـه جمعی از مردم را رهبری می کند، رهبر، پیشگام، پیشوا؛ رئیس قافله، کاروان سالار

ریشه: عربی

 

نام های ساده پسند پسرانه ایرانی

قباد

معنی: محبوب، شاه محبوب، سرور گرامی؛ در شاهنامه پهلوان ایرانی

ریشه: فارسی

 

قدیر

معنی: توانا، قادر؛ از نامها و صفات خداوند

ریشه: عربی

 

کامیار

معنی: کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز

ریشه: فارسی

 

کاوه

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، اسم آهنگری ایرانی در زمان ضحاک و برپادارنده پرچم ایران «درفش کاویانی» و رهبر قیام علیه ضحاک ماردوش

ریشه: اوستایی – پهلوی

 

کسرا

معنی: کسری، معرب از فارسی، عربی شدهاسم فارسیخسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد

ریشه: فارسی

 

گرگین

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی

ریشه: فارسی

 

گلباد

معنی: کلباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی

ریشه: فارسی

 

گوشیار

معنی: نام حکیمی از فارس

ریشه: فارسی

 

لاوان

معنی: لابان، عبری از عربی، لین، سفید، نام پدر همسر یعقوب «ع»

ریشه: عبری

 

لیبرا

معنی: آزاده، رها «بـه کسر ب»

ریشه: لاتین

 

مارتیا

معنی: آدمی، انسان

ریشه: اوستایی – پهلوی

 

ماکان

معنی: انچه بوده اسـت.

ریشه: عربی

 

مانا

معنی: «صفت از ماندن» ماندنی، پایدار؛ «در پهلوی» مانند و مانند بودن.

ریشه: فارسی

 


مطلب مرتبط: جدیدترین اسامی برای نام فرزند دختر و پسر


 

اسم هایی زیبا و با معنی که مربوط به اهل بیت هستند

نام های ساده پسند پسرانه ایرانی

مانی

معنی: اندیشمند

ریشه: فارسی

 

ماهان

معنی: نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهر های استان کرمان

ریشه: فارسی

 

ماهور

معنی: «پسرانه و دخترانه» تابناک، نوعی گل، نوایی در موسیقی

ریشه: کردی، «در برخی منابع ریشه ماهور کردی ذکر شده اسـت»

 

نصیرا

معنی: نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم

ریشه: عربی

 

نوشیار

معنی: یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه

ریشه: فارسی

 

نوید

معنی: مژده، خبرخوش، بشارت

ریشه: فارسی

 

وارتان

معنی: نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی

ریشه: ارمنی

 

واروژان

معنی: کبوتر نر

ریشه: ارمنی

 

والا

معنی: بالا عزیز، گرامی، ارجمند، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژاده

ریشه: عربی

 

ورازمهر

معنی: از نامهای زمان ساسانیان

 

هابیل

معنی: معرب از عبری، نفس یا بخار، نام پسر آدم «ع»

ریشه: عبری

 

هادان

معنی: معرب از عبری، نام پدر ساوه همسر ابراهیم «ع»

ریشه: عبری

 

ترکیب اسم های جدید و قدیمی ایرانی

اسم هایی زیبا و با معنی که مربوط به اهل بیت هستند

هامون

معنی: زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه‌ای در سیستان

ریشه: فارسی

 

هامی

معنی: سرگشته و حیران

ریشه: فارسی

 

یارتا

معنی: همتای یار، هم چون یار

ریشه: فارسی

 

یاسان

معنی: لایق و سزاوار، نام یکی از پیغمبران باستانی ایران، در دساتیر کتابی بـه نام نامه شت و خشور بـه او نسبت داده شده اسـت.

ریشه: فارسی

 

یاسر

معنی: شترکُش کـه گوشت قسمت کند، آسان، چپ، طرف چپ، نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبر

ریشه: عربی

 

یورام

معنی: خداوند بر من اسـت.

ریشه: عبری

 

یونا

معنی: بـه معنی خداوند می دهد، نام دیگر حضرتِ یونس «ع»

ریشه: عبری

 

اسم پسرانه همه پسند

ترکیب اسم های جدید و قدیمی ایرانی

و در پایان 

 خیلی بهتر اسـت کـه نام فرزند خودرا یک نام اصیل معنادار بگذارید تا نامی کـه هیچ معنا و ریشه ای نداشته باشد ؛ نام گذاری فرزند یکی از مهم‌ترین کارهای پدر و مادر اسـت و موضوع فقط سلیقه نیست نامی کـه تا آخر عمر همراه فرزند تو اسـت باید خاص و پر معنا باشد. پس در انتخاب نام بسیار فکر کنید کـه پشیمان نشوید .مجله تالاب سعی کرده اسـت فهرست نام های‌ پسر جدید و تا حدودی قدیمی هم برای شـما بـه اشتراک بگذارد امیدواریم بهترین نام را انتخاب کرده و این نام باعث سعادت و افتخار خانواده شـما و فرزندتان شود. 

جدیدترین مطالب سایت